یه روزی یه جایی به یه کسی دل میبندیم بدون اینکه ازش چیزی بخواییم تو قلبمون جا باز میکنیم براش
اونم با خودش میخنده و میگه گیر چه ادم دیوونه ای افتادم بزار یکم سربه سرش بزارم
بهش میگی دوستت دارم همه ی زندگیمی میخنده و میگه منم همینطور من بیشتر از تو عاشقتم
قلب ادما هم که ساده و زود باور حرفاشو باور میکنه هر روز که میگذره عاشق تر میشه دیوونه تر وابسته تر
1سال میگذره هنوزم پا به پات میمونه و میگه منم تورو میخوام دوستت دارم
میشه 2 سال کم کم شروع میکنه بهونه اوردن سر هر چیزی دعوا کردن قلب ما که از عشق دست بردار
نیست هرکاری کنه بازم عاشقه
تا روزی میرسه که همه ازت میپرسن چرا اینقدر دوستش داری چیزی واسه گفتن نداری سکوت میکنی
میگن چرا واسش میمری با اینکه اون حاضز نیست حتی واسه خاطرت یه روز بارونی و سرد بره بیرون مبادا که
سرما بخوره بازم سکوت میکنی با اینکه قلبت داره فریاد میزنه و میگه بابا دوســــــــــــــــتش دارم ولی کسی
که نمیشنوه
میری بهش میگی منکه اینقدر دوستت دارم حاضرم واسه خاطرتو هرکاری کنم برای تو شبا اشک میریزم چرا ارزشی واسه تو ندارم روبه روت می ایسته تو چشات نگاه میکنه میگه چون اصلا دوستت ندارم

اون وقته که زندگی واست میشه جهنم ارزویی جز مرگ نداری
شب و روز جز اشک ریختن کاری نداری ولی اون با خودش میگه به درک مگه من گفتم دوستم داشته باشه
5 سال از این ماجرا میگذره
همونی که 5 سال پیش زندگیتو نابود کرد عاشق یکی میشه عشقش همون کاری که اون باهات کرد رو با اون میکنه
اونوقته که میفهمه نباید با دل کسی بازی کنه اونوقته که معنی شکستن رو میفهمه ..تازه میفهمه باهات چیکار کرده میاد پیشت طلب بخشش میکنه میگی دیگه دوستش نداری ولی دلت خوب میدونه هنوزم
عاشقشه بخاطر عشقی که بهش داری میبخشیش ولی با بخشیدن تو نه قلب شکسته ی تو درست میشه نه قلب اون که یکی دیگه شکسته
چرا ما ادما کاری میکنیم که بعدها پشیمون بشیم
چــــــــرا؟؟چرا راحت به هرکی که از جلومون درمیاد میگیم دوستت دارم چرا قبل اینکه معنی عشق رو بفهمیم میگیم عاشقتم چرا وقتی هیچ درکی از فداشدن بخاطر عشق نداریم میگیم فدات بشم
واقعا واسه من سواله که چرا؟چرا؟ کسی هست جواب منو بده؟